سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فانوسـ‏ نامه
سه شنبه 91 مرداد 24 :: 3:8 عصر ::  نویسنده : شهاب افشار

کوله ام را پر کرده ام .. !

پره پر !

تا بروم جایی که خیلی از من دور تر هستند ..

جایی نزدیک خورشید !

تا کربلا شاید چند ساعتی بیشتر فاصله نداشته باشند ..

شاید هم اصلا فاصله ای نداشته باشند !!!

اصلا بستگی به خودت دارد .....

"مسلم " که باشی ، انگار هر روز از جلوی حرم رد میشوی !!

صبح که برای نماز راه می افتادیم ، سلامش به سمت آقا ، هوای دلت را بین الحرمینی میکرد ....

حتی اگر دلت هم آماده نبود !

"مسلم آزادی " میزبانم را میگویم ،

کارش به ظاهر "بوستان کاری" بود ، کشاورزی بود ..

اما بیشتر از من در روستا تبلیغ میکرد !

"کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم " را نمیدانم شنیده بود یا نه ،

اما اتمام حجتی بود برای همه کسانی که سختی روزه بهانه روزه خوریشان میکردند

برای عمو حجت ، برای جلال ، برای مصیب

که کار هم نمیکردند

مسلم اما کار میکرد ، ... هم کشاورزی ، هم فرهنگی !

از بعد از نماز صبح برای آبیاری یا چیدن خربزه هایش میرفت ..

تا حوالی ظهر

تشنگی و له له زدنش .. و لب های خشکش ..

من را هم به حرم میبرد ،

.. روضه حرم را هم خیلی دوست داشت ،

مسلم هر روز در کربلا بود !

______________________




موضوع مطلب :