سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فانوسـ‏ نامه
چهارشنبه 91 شهریور 1 :: 4:53 عصر ::  نویسنده : شهاب افشار

آقــا بیـــــــــــا !

جمعه_حوالی 7صبح

√ با اینکه دیشب بخاطر ترخیص و تیمار امیر تا ساعت 3 بیدار بودیم ،

ولی باید برای رساندنش به ترمینال بیدار میشدم ..

بیدار شدم .. ، اما برایم عجیب بود ، چطور بیدار شدم ؟

_ به این فکر میکنم که اگر جمعه ( حتی صبح زود !) با کسی کاری

داشته باشم ، میتوانم بیدار شوم ، حتی اگر .. !

جمعه_حوالی 7صبح

√ فشنگی از خانه زدم بیرون ، تا بد قولی نکرده باشم ،

اما به ناگاه با صحنه بسیار دلخراش ماشین پارک شده یکی از همسایه ها

جلوی در پارکینگ مواجه شدم ! حالا ساعت 7 صبح من راننده اش را از کجا گیر بیاورم ؟

من عجله دارم ! عجله !

و این به تو چه ارتباطی میتواند داشته باشد ؟

_تو باید شب جمعه فیض حرم و هیئت را از دست ندهی !

حقوق همسایه سیری چند ؟

جمعه_حوالی 7صبح

√با امیر رسیدیم به میدان هفتاد و دوتن ، میدان را بسته بودند !

کی تمام میشود ، خدا میداند !

خدا کند مهندسانش به مهندسان زیر گذر عمار یاسر اقتدا نکرده باشند ،

وگرنه باید یک تصادف هم اینجا بکنم !

جمعه_حوالی 7صبح

√ماشین اصفهان به راحتی گیر می آید ، اما اینکه آهنگ حرام نداشته باشد ،

آپشن فول اختصاصی ایست که این روزها کمتر ماشین های شهر ما به آن

مجهز هستند!

بیشترمی ایستیم ، شاید پیدا شد .. .

جمعه_حوالی 7صبح

√ میروم یک مقدار خرت و پرت بخرم ، تا در راه بخورد ..

فروشگاه ترمینال : قیمت ها تقریبا دوبرابر هستند ..

_به این فکر میکنم چرا کارخانه ها  محصولاتشان را به ترمینال ها دوبرابر میفروشند.. ؟

جمعه_حوالی 7صبح

√ در راه برگشت به سمت خانه ، رادیو معارف :

_ مهدی جان ! جمعه ها بی صبرانه منتظر طلوع سبزت هستیم !

بیــــــــــــــــــــــــــــا!!!




موضوع مطلب :