سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فانوسـ‏ نامه
شنبه 94 مرداد 10 :: 2:10 صبح ::  نویسنده : شهاب افشار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مگر نمیگویند شهدا زنده اند ؟!

زنده ها میبینند و میشنوند ! 
زنده ها جواب میدهند !  
من با ابـراهـیـم هـادی کار دارم !  
ابراهیم موبایل نداشت ،
اما بی سیم که داشت !  
ابـراهـیـم !  
اگر صدای مرا میشنوی ،
کمک ! 
من و بچه ها گیر افتادیم
در تله ی دشمن !
تلفن همراه من کار نمیکند
بدرد نمیخورد
هرچه گشتم برنامه بیسیم نداشت
تا با تو تماس بگیرم
گفتم میخواهم با بیسیم شما تماس بگیرم
گفتند اندرویدهای شما را
چه به بیسیم شهدا !
اما من همچنان دارم تلاش میکنم
تا با گوشی اندروید
صدایم را به تو برسانم
اگر میشنوی
ما گیر افتادیم
بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند
که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ،
از فردایش با لباس های گشاد
تمرین کشتی میرفتی ؟
تا چشم و دل دختری را آب نکنی!
اینجا کُشتی میگیریم تا دیده شویم
لاک میزنیم تا لایک بخوریم
تو حتما راهش را بلدی
که به این پیچ ها خندیدی
و دنیارا پیچاندی!
و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم!
ابـراهـیـم!

اگر صدایم را میشنوی،
دوباره اذانی بگو تا ماهم
مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند 
و راه را پیدا کردند 
راه را پیداکنیم..
راه را گم کردیم که به عشق
سیب زمینی های سرخ کرده ی 
مک دونالد آنقدر ذوق زده شدیم
و پای کوبی کردیم
تا آقــا گـفـت
لـطـفـا متـانتـتان را حـفـظ کنـید !
اگر از جبهه برگشتی
کمی از ان غیـرت های نـاب بسیجی ها
را برایمان سوغات بیاور؛
تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم
تــمــام /

شهاب افشار 10 /مرداد /1394




موضوع مطلب :