فانوسـ نامه
سه شنبه 90 بهمن 4 :: 3:36 عصر :: نویسنده : شهاب افشار یه استکان نسکافه داغ برمیداری و میشینی رو به روی جعبه جادویی و بعد از روشن کردنش شروع میکنی یکی یکی شبکه ها رو ورق زدن . رو اولین شبکه ای که سریال داره مکث میکنی ، که احتمالا بازیگر مورد علاقه ات _که معمولا جنس مخالفه_توش بازی میکنه: _آقای سوپر استار با یه قیافه ای که شیش ساعت زیر گریم بوده با یه ماشین شاسی بلند جلوی در خونه دستی میکشه و با یه دسته گل فــلان قیمتی میره داخل خونه و کیف و کت فــلان قیمتیش رو هم آویزون میکنه رو چوب لباسی و بعدش هم میره سمت خانم خونه و هدیه فلان قیمتی اش و به مناسبت سالگرد ازدواجشون میده و بعد شروع میکنه یه ساعت صحبت کردن و قربون صدقه رفتن و منت کشیدن و ... از خانم خونه هم مرتبا ناز و عشوه کردن و از این مرد هم همشــو خریدن و... تو همین حین آقای خونت از راه میرسه و مثل سنگ می افته رو به روت ! تو هم بهش سلام نمیدی ، چون اونیکه باید سلام بده و گل تقدیم کنه اونه ! ی خسته نباشید خشک و خالی هم بهش نمیگی ، چون اونی که باید جلو بیاد و سر صحبت باز کنه اونه ! تو حتی بهش نگاه هم نمیکنی ، چون اون اصلا ارزش دیده شدن نداره.. چون اون مثل مرد مورد علاقه ات لباس نمیپوشه مثل مرد رویاهات رفتار نمیکنه چون اون مثل خیلیا که تو این جعبه جادویی ان ، صبح اتو کشیده نمیره شرکت باباش و شب تر گل و ورگل تر بر نمیگرده.. . اون ارزش دیده شدن نداره به هزار و یک دلیل دیگه! ... عجب جادو مون کرده این جعبه جــــادو ! موضوع مطلب : آخرین مطالب پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 97117
|
|